خلاصه کتاب دغدغه های فرهنگی، قسمت اول؛

خلاصه کتاب دغدغه های فرهنگی، قسمت اول؛
فرهنگ یعنی ذهنیت حاکم بر وجود انسان/ دغدغه فرهنگي شبيه دغد غه در ميدان جنگ است

خلاصه کتاب دغدغه های فرهنگی، قسمت اول؛
فرهنگ یعنی ذهنیت حاکم بر وجود انسان/ دغدغه فرهنگي شبيه دغد غه در ميدان جنگ است

خبرنامه دانشجویان ایران: آن کسانی که تصور می کنند انقلاب اسلامی ایران با ادبیات و با هنر سر و کاری ندارد، ربطی ندارد، خیلی پرت از معرکه اند، خیلی دورند و نمی فهمند اصلاً چه دارند می گویند و به کجا دارند میگویند. این انقلاب بیش از همه به یک ادبیات قوی، به یک فرهنگ غنی نیازمند است.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»: کتاب دغدغه های فرهنگی " که توسط  موسسه جهادی مرکز صهبا چاپ شده شرحی است بر یکی از بیانات محوری رهبری ، حضرت آیه الله العظمی خامنه ای در مقوله فرهنگ .  متن زیر خلاصه ای از این کتاب است که با توجه به سرفصل ها و نکات مهم آن تهیه شده که قسمت اول آن را در ادامه خواهید خواند

طرح دغدغه

بنده به عنوان گران بارترین مسئوول در نظام جمهوری اسلامی که سنگینی این بار را هم خیلی خوب و با همه وجود حس می کنم، در عالم سیاست هیچ دغدغه ای ندارم.چون امروز در میدان سیاست در
دنیا وضع ما بسیار خوب است و دشمن را دنبال خودمان می کشیم… 

در عرصه اقتصادی _ که فصل مهمی از مسائل کشور است بنده از لحاظ حرکت اقتصادی جامعه، هیچ نگرانی ندارم. چون در این زمینه ، کاری در حال انجام است و در مجموع که نگاه می کنیم کار بدی نیست…

واما در عرصه ی فرهنگ بنده به معنای واقعی کلمه احساس نگرانی می کنم.این دغدغه از آن دغدغه هایی است که آدمی به خاطر آن گاهی ممکن است نصف شب هم از خواب بیدار شود و به درگاه پروردگار تضرع کند، من چنين دغدغه اي دارم.

دغدغه فرهنگي شبيه دغد غه در ميدان جنگ است و به معناي رها كردن سنگر، عقب نشيني و نااميدشدن نيست.

ما بايد مقوله فرهنگ را از نو ارزيابي كنيم .من به ذهنم اين طور مي رسد كه ، در نظام جمهوري اسلامي ، مقوله فرهنگ را قدري دست كم گرفته ايم . به نظر من تاثير فرهنگ ، هم به عنوان يك عامل اصلي و تعيين كننده در رفتارهاي فردي و اجتماعي كشور وامت مان ؛ وهم به عنوان يك حامل براي تاثيرات و اثرگذاريهاي سياسي مغفول عنه قرار گرفته و آنچه كه بايد و شايد نيست.
حرفهايي زده مي شود، چيزهايي مي گوييم، بنده خودم مطالبي را زياد تكرار مي كنم، ليكن در مقام عمل مي بينم كه بهاي آنچناني داده نمي شود.

فرهنگ:

فرهنگ در رفتارهاي جامعه برخواسته از عقايد و اخلاقيات جامعه است.

فرهنگ يعني ذهنيت هاي حاكم بر وجود انسان كه رفتارهاي او را به سمتي هدايت مي كند.

كارفرهنگي:

واقعاً مسأله ی فرهنگی کشور زمین افتاده است. همه خودشانرا فرهنگی می دانند، همه نسبت به مسائل فرهنگی اظهار شوق و علاقه می کنند و آنرا در بیانات و نظراتشان مهم نشان می دهند، اما حقیقتاً کار فرهنگی در کشور، متناسب با پیشرفت و ریشه دواندن انقلاب در جامعه نیست. لذا مسائل فرهنگی حقیقتاً در خور این است که به آنها، با سعه ی صدر و اهتمام و دلسوزی عمیق و همواره با خبرگی و کارشناسی رسیدگی بشود. 

كاري كه در راستاي حركت فرهنگي باشد، رشد بدهد، روح فرهنگي برآن حاكم باشد و فعل و انفعالات در ذهن و مغز و جان و عواطف انسان بوجود آورد.

نشانه ی کار فرهنگی درست

خصوصیت دیگری که کار فرهنگی دارد، این است که باید هوشمندانه باشد. کار فرهنگی باید هوشمندانه باشد؛ برف انبار نمیشود. انبوه کار فرهنگی مهم نیست؛ بلکه انتظام کار فرهنگی، چیده شدن، گزیده شدن و هر کاری در جای خود قرار داشتن، مهم است که باید هوشمندانه باشد. باید روشن باشد که اصلاً کار فرهنگی را برای چه هدفی انجام میدهیم. بعد هم توجه کنیم که کار، واقعاً ناظر به آن هدف و متوجه به آن جهت باشد. این نشانه ی کار فرهنگی درست است .

ملت وتلاش

یک ملت اگر زحمت نکشد، اگر تلاش نکند و اگر به خودش رنج ندهد، راحتیهای آمیخته با آن رنج را هم، بدست نخواهد آورد. راحتی ناشی از تنبلی را به دست می آورد، اما راحتی ناشی از تنبلی، مثل راحتی بیماری است که در بستر بیماری دراز کشیده، راحت است وکاری هم نمی کند، اما سالم نیست. راحتی ناشی از زحمت و تلاش، مثل راحتی آن ورزش کاری است که ورزش می کند، رنج را می پذیرد، بعد می آید بدنش را شست وشو می دهد، احساس آسایش، آرامش، قدرتو اقتدار جسمانی و روحی می کند.
انقلابی که ازمساجدشروع شد

منشاء انقلاب اسلامی الجزایر را بعد از بیست سال، خود من دیدم؛ سالى که من به الجزایر رفتم، حدود نوزده سال از انقلاب گذشته بود. وضع آنها واقعاً عبرت‌انگیز است. انقلاب الجزایر، انقلاب اسلامى، انقلاب مساجد و انقلاب علماى دین بود؛ انقلاب،از مساجد،از مدارس دینى و از حوزه‌هاى علمیه شروع شد – مثل انقلاب خود ما – لیکن حتى یک روز، حکومت دینى در الجزایر به‌وجود نیامد! از همان اول، فرانسویها توانستند هم فرهنگ و آداب خودشان، هم بى‌اعتقادى به دین را در الجزایر – که تحت نفوذشان بود و داشت از استعمارشان خلاص مى‌شد – واردکنند !  در زمان ریاست جمهورى من، یکى از بزرگان الجزایر به دیدنم آمد؛ با من که صحبت مى‌کرد، به زبان عربى حرف مى‌زد. بعد مى‌خواست جمله‌ایى را بگوید، لغت عربى به یادش نیامد؛ با این که زبان خودش و سخنگوى دولت بود! یک خرده فکر کرد، یادش نیامد؛ برگشت و به زبان فرانسه، از همراهش پرسید که این لغت، چه مى‌شود؟ او لغت عربى را به وى گفت؛ بعد او حرفش را با بنده ادامه داد !  یعنى آنها حتى زبان عربى را – نه دین را، بلکه زبان عربى و عربیت را – که ظاهراً خیلى برایش اهمیت قائل بودند، نتوانستند در الجزایر حفظ کنند و نگه بدارند و زنده کنند .

ایمان کارسازاست…

پس ببینید من منشا این انقلاب را چه می دانم. من می گویم منشادر تدین و در ایمان است. ایمان مذهبی و اسلامی. ایمان مذهبی عبارت است از تضمین و تامین کننده ی بخشی از استعداد و تواناییهای انسان که بیشترین تاثیر را در انتخاب راه ها و پیمودن آنها دارد. ایمان مذهبی به انسان قدرت، شجاعت، معرفت، استقلال،اعتماد به نفس، ثبات و استقامت در میدان های سرشار از خطررامیدهد.

 ایمان، نقش واقعیات را به انسان، آنچنان که هست، می نمایاند. اگر انسانی باایمان باشد، قدر و ارزش و مقدار پدیده های مادی وقدرت آنها را می شناسد و درباره ی آنها نه زیاده روی میکند و نه کوتاهی. این خاصیت ایمان است. انسانی که ایمان ندارد، برای ارزش های مادی حسابی بیش از آن چه که باید باز کند، باز میکند و پول و مقام و قدرت و نظایر آن، در زندگی او نقش می یابد. انسان باایمان، برای پول و آسایش و رفاه زندگی این دنیا، نقش مناسب آن را قائل می شود و برای معنویت، آخرت، رضای خدا، بهشت و همه ی ارزش های معنوی دیگر که خرد انسان آنها را درمیابد، ارزش مناسب و جایگاه شایسته ای در نظر میگیرد. در بعضی جاها که پای علم لنگ است، ایمان، کارساز است

سیبل دشمن

ملت ایران، ملت مومنی بود. امروز هم ملت، خوشبختانه مومن است. بعد خواهم گفت که اساسی ترین هدف دشمنان انقلاب هم همین ایمان و تعبد است. آماج حملات آنها، این است و منبع لایزالی است که انقلاب، از آن تغذیه کرده و خوشبختانه از خیلی از آسیب ها دور مانده است.

نیازبه فرهنگ غنی

آن کسانی که تصور می کنند انقلاب اسلامی ایران با ادبیات و با هنر سر و کاری ندارد، ربطی ندارد، خیلی پرت از معرکه اند، خیلی دورند و نمی فهمند اصلاً چه دارند می گویند و به کجا دارند میگویند. این انقلاب بیش از همه به یک ادبیات قوی، به یک فرهنگ غنی نیازمند است.

ما امروز يك زبان قوي ويك فرهنگ عميق تاريخي و غني داريم و به يك هنر سطح بالا به شدت نيازمنديم.

اسلام از اول در يك قالب صد در صد هنري ارائه شده است . همه صاحبنظران ، ادبيات و هنر در مقابل برج هنري قرآن اظهار عجز كرده اند.

پيغمبر اكرم بروي شعر وشاعري سرمايه گذاري زيادي كرد. در جامعه اي كه سياحتش ،عزلتش و عزتش جهاد است .شايد بعضي ها فكر كنند توي جامعه جهادي ، ديگر شعر جايش كجاست؟

اما چون آن روز دشمن ضد انقلاب از ظرفيت ادبي بالائي برخوردار بود و شعراي برجسته اي داشتند ، پيغمبر شعراي اسلام را تشويق مي كرد كه بروند به مقابله با آنها تا فقط حرف آخر در تاريخ ثبت نشود و اسلام در مقابل اين حربه تاريخي ماندگار كه اسمش شعر است، بي دفاع نماند . اين صدر اسلام است . خب حالا ما در انقلاب خودمان هم به اين ظرفيت بالاي هنري و توان بالاي هنري نيازمنديم .
ملت ايران سرشار از برجستگي ها و درخشندگي ها است ، اما از لحاظ فرهنگي ،آن پختگي و موج كافي را ندارد.

ما در دوران پهلوي و قاجار شبيخون زده شديم ، يعني از غفلت سردمداران و فرمانروايان اين كشور استفاده شد و عده اي با يك فرهنگ تازه و با نيروي جديدي كه بر اثر رنسانس ، دنيا را به جوش آورده بود و خودشان در آن جوش و خروش بودند، بر سر ما ريختند و ماخواب بوديم . همه چيز را به هم ريختند و ايران را مانند يك كشور خالي الكف مثل اينكه هيچ نداشته باشد نسبت به گذشته اش بدبين كردند .
و نسبت به تاريخش غافل كردند و ترتيبات خودشان را ، منتها ترتيبي كه براي شهروندان درجه2گذاشته مي شد، در اينجا برقرار كردند. در دوران پهلوي مي خواستند تمدن بدوي قبل از اسلام را جايگزين تمدن هزار و سيصد ساله اسلامي كنند.

تا اواخر دوران پهلوي هر چه از فرهنگ بيگانه به ما تزريق كردند،مسموم ،مخدرو نامناسب بود.

شاخصه های مثبت غرب

امروز در فرهنگ غرب، انصافا عناصری وجود دارد که برای ماحیاتی است، ما باید آنها را یاد بگیریم، چیزهای خوب ،زیاد دارند. اگر این چیزها خوب نبود غرب با این همه فسادی که دارد به اینجا نمیرسید. غرب با این فسادهایی که دارد باید اصلا مضمحل می‌شد و مثل دود به هوا می‌رفت اما علت اینکه دود نشد و به هوا نرفت، چیست؟ چند عنصر واقعا حسابی در کار اینها بوده است. از جمله اینکه، آدم‌های منظمی هستند، آدم‌های پرکاری هستند و در تلاششان خستگی‌ناپذیرند. اینها عناصر مثبت و مطلوب فرهنگ آنهاست. اینها را البته باید گرفت و استفاده کرد.   

مقوله مظلوم فرهنگ

مقوله ی فرهنگ همچنانی که اهالی درد و سوز می دانند ، در کشور ما مقوله ی مظلومی است.انقلاب ما ، انقلابی مبتنی بر یک منش و نگرش فرهنگی بود و هر حرکت ارزشی، این خصوصیت را دارد. ما باید بیشتر و پیشتر از تلاش های دیگر ، به تلاش فرهنگی اسلامی می پرداختیم. 

تولیدفرهنگ

تولید فرهنگ، منفجر کردن سرچشمه ی فرهنگ در دل‌ها و روح‌ها و استعدادهاست. این خیلی مهم است. ما لازم است که مردم را کتاب‌خوان کنیم اما از این واجب‌تر آن است که استعداد نویسندگی را در بین مردم بیابیم و تولید کتاب کنیم . وادار کنیم که این استعداد به کار بیفتد، قلم‌ها روی کاغذ بیایند، فکرها کار کنند و برای مردم بسازند و تولید کنند. این مهم است. کشور ما کشوری است که از جهت استعدادهای هنری و فرهنگی، باید جزء کشورهای علی‌الظاهر کم‌نظیر و نمونه باشد

جريان روشنفكري بيمار

روشنفکرواقعی کیست؟ 

روشنفکر باید مایه ای از روشنی را در جامعه ایجاد کند، باید پیام آور نور و روشنایی باشد، باید نقاط ابهام را بزداید، باید مغزهای مرده، مغزهای بی خبر، مغزهای ساده اندیش را که جز از طریق چشم نمی توانند پیرامون خود را بشناسند و بفهمند، توجیه کند؛ باید فرهنگ ساز باشد؛ معلم مردم باشد، مرشد مردم باشد     

روشنفکری بیمار

روشنفكري ايران با دو خصوصيت بي اعتنايي به ايراني گري و بي اعتنايي به اسلام متولد شد.
اكنون من سه نفر از اين شخصيتها و پيشروان روشنفكري در ايران را اسم مي آورم:ميرزا ملكم خان ارمني – ميرزا فتحعلي آخوندزاده – حاج سياح محلاتي كه انحصارات خارجي دوره ناصرالدين شاه ،دستاورد اولين روشنفكران ايراني بود.

مثلا ميرزا ملكم خان كه داعيه روشنفكري داشت و ميخواست عليه استبداد ناصرالدين شاهي روشن گري كند خود دلال معامله بسيار استعماري و زيان آور رويتر بود

آخوند زاده هم مثل ميرزا ملكم خان است. او به روسيه رفت و بجاي مبارزه با استبداد ، به مبارزه با دين و اعتقادات مردم مي پرداختند .

حاج سياح هم به هر جايي كه پاي يك روحاني آزاده بزرگ در ميان است برخورد مي كند .

در دوره رضا خان روشنفكران درجه يك كشور در خدمت او قرار گرفتند.

و در دوره بعد از رضا خان بخشي از روشنفكران به حزب توده پيوستند .

البته در نهايت پديده اي بنام پديده توبه روشنفكري وجود دارد كه من مظهر توبه روشنفكري را مرحوم آل احمد و مرحوم دكتر علي شريعتي مي دانم .

روشنفكر در ايران كسي بودكه با سنت ها و تاريخ كشورش و همچنين با اسلام و مذهب دشمن باشد .

روشنفكر غربي به نفع ملت هاي ضعيف مبارزه مي كرد اما درايران روشنفكر به دخالت استعمار كمك مي كرد .

روشنفكري كه مسوليتهاي فردي اسلام را قبول نكند نمي تواند اين نظام اسلامي را همراهي كند .

انقلاب اسلامي آمد و بافته هاي ذهني روشنفكراني را كه هم مي خواستند مردمي باشند و هم عياش و مست را باطل و پوچ كرد .

حقیقت این است که حرکت روشنفکری در ایران از اول، یک حرکت انحرافی، وابسته، حرکتی نه در خط ترقّی و تعالی ایران و اندیشه ی ایرانی بود؛ یک حرکت صددرصد وابسته بود. روشنفکری آن روز معنایش این بود که برای آموختن اندیشه و دانش، به مراکز سنتی فکر و علم در داخل جامعه ی خود ما مراجعه نشود .
روشنفكر از غرب برگشته ، براي فرهنگ ايران اسلامي خود هيچ ارزشي قائل نبود .

مردم داری

روشنفکران تکلیفشان و وظیفه شان این است که از مردم جدا نشوند. جدا نشدن از مردم به این نیست که بنشینند وضع فلان روستای دورافتاده ی محروم را تشریح کنند. در میان مردم بودن به این نیست که بنشینند زندگی غم انگیز طبقه ی دهقان یا کاسب یا کشاورز یا مثلاً کارگر را بیان کنند؛ این کافی نیست.

توی مردم بودن و با مردم بودن به این است که خواست مردم، احساسات مردم، خط سیاسی و فکری مردم را بپذیرند و در آن خط حرکت کنند. اگر روشنفکران ما این جور مشی و عمل کنند، کار این ملت راحتتر به سامان خواهد رسید.

شهرت پرستی آفت پایداری

یک عده انتظار داشتند که بشوند ستاره ی درخشان انقلاب، به کمتر از آن راضی نبودند. یک ذره پایین ترش را قبول نداشتند. به مجردی که به آنها یک ذره بی محلی شد، از طرف یک کسی یا یک جمعی یا مردمی اسمشان نیامد، یادشان مطرح نشد؛ اینها هم از انقلاب قهر کردند رفتند کنار. البته«انقلابی صادق»اگر بودند یک چنین چیزی پیش نمی آمد.

میدان فرهنگی، میدان فرهنگی است!!!

آنانی که اهل مقولات روشنفکری اند، باید در میدان فعال شوند. جوانان! خودتان را بسازید. یک ملت اگر بخواهد راه رشد و کمال و پیشرفت را طی کند، باید از لحاظ ایمان فکری به جای محکمی متکی باشد. آن ملتی، آن نسلی، آن جوانی که بخواهد به یک مجموعه ی هُرهُری مذهب، بی ایمان، بی اعتقاد به بنیان های اخلاقی و دینی و معنوی، دل بسپارد و با حرف آن ها پیش برود، زیر پایش سست خواهد شد 

مثل اصحاب بدر

ای بسا همین هایی که در این بدر کبرای امروز شرکت خواهند کرد، ان شاءالله همان هایی باشند که در ظهور ولیعصر ارواحنافداه، جزو آن سیصدوسیزده نفر یاران آن حضرت به حساب خواهند آمد. کسانیکه در این مجموعه هستند -اگر زنده بمانند- بلاشک در آن مجموعه هم خواهند بود. مگر به شهادت یا مرگ صحنه را خالی کننداینها کم نیست

تهديدات دروني 

طرف دیگر هم عوامل درونی است. عوامل درونی، یعنی مواردی که در دوران خود ما انقلابیون و ما مؤمنین است؛ اینها کم نیست، زیاد است. من می خواهم عرض کنم که اگر ما این آسیب های درونی را علاج کنیم، آن آسیب های بیرونی، مشکلی برایمان به وجود نخواهد آورد.

آفت سایش …

من احساس می کنم این جبهه، دچار آفت سایش شده است. انسان سایش پذیر است.همه ی انسانهابجز معصومین، در برخورد ها و سایش ها و اصطکاک ها، ساییده و کم می شوند و برجستگیهای روحیشان تغییر می کند؛ باید مراقب بود. اینکه ذکر دائمی گفته اند، برای خاطر این است. انسان دائماً باید متذکر باشد، و الّا خراب خواهد شد .يكي از عوامل سايش در جبهه خودي ، عدم توجه مسئولين به گزينش و شناسايي استعداد ها بود . این حقیقت قابل انکار نیست

خود باختگی 

خود باختگی عناصر جبهه ی خودی در مقابل شخصیت های جبهه ی دشمن بخاطر احساس برتری صنفی آن شخصیتها بر این عناصر بود. این حقیقت قابل انکار نیست. مثلا فرض بفرمایید وقتی یک هنرمند این جبهه، در رشته ای از هنر سرافراز و بی اعتنا مقداری پیش می رفت و بعد در جایی احساس خستگی می کرد و می خواست لحظه ای بایستد و نفس تازه کند، تا چشمش به هنرمند رشته ی خودش در جبهه ی مقابل می افتاد مرعوب او می شد 

خود باختگی در مجموعه راه ندهید

ما نباید خودباختگی را در مجموعه ی خودمان راه دهیم. من دیدم کسانیرا از خودی ها، که در مقابل غریبه ها احساس خودباختگی میکنند. بالاخره دلیلی هم برای خودشان میتراشند. یک نویسنده ی قدیمی است، یک شاعر مثلاً گردن کلفت است، یک فیلم ساز نام آور است . و حالا این، در مقابل او احساس خودباختگی و غربت میکند! این برداشت من است. آنی که من میفهمم، این طوری است. بعضی از بچه های ما در مقابل اینها احساس خودباختگی میکنند. شما باید این خودباختگی را در ذهن های اینها به کلی از بین ببرید. آنها محکومند. آنها آن نکته و جوهر اصلی را که در شما هست، ندارند؛ و آن ایمان است، خلوص است، عقیده است

تردید نکنید…

عامل دیگری که وجود دارد، این است که در جبهه ی خودی ، بعضاً به دلایلی، در پایبندی نظام به حرف ها و آرمان های خودش تردید شد . گاهی احساس تردید در عنصر خودی بجا، ولی اکثراً بیجا بوده است. چون خود من در سطوح تصمیم گیری کشور بوده ام و با خیلی از جوانان و عناصر مردّد ارتباطات عاطفی داشته ام، غالباً میدیدم بیهوده دچار تردید شده اند و اصلاً جای تردید و نگرانی نبوده است. آنها بیهوده احساس نگرانی می کردند که هان! چه شد؟! مثلاً یک وقت میدیدیم که رسانه های دشمن، حساب شده و روی مقاصدی، از یک شخص که در جمهوری اسلامی مسئولیتی داشت، تعریف میکردند. این تعریف ایجاد تردید میکرد که هان! چه شد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *