پدید آورنده : محمد ابراهیم احمدی
مقدّمه :یکی از مباحث کلیدی، شناخت سیرة اقتصادی معصومان8 است که در این میان، چگونگی کسب در آمد و هزینه کردن آن در زندگی، از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ لذا این موضوع را در سیرة فردی و خانوادگی پیامبر صلی الله علیه و آله مورد بررسی قرار میدهیم. الف. منابع درآمدی حضرتزندگی 63 سالة پیامبر صلی الله علیه و آله را اگر به سه دورة « کودکی و نوجوانی » ، «تشکیل خانواده» و «پیامبری و «حکومت» تقسیم کنیم، منبع تأمین مخارج زندگی حضرت ، بدین قرار خواهد بود : 1. ارث پدری و حمایت مالی عمویش ابوطالب 7 البته آن حضرت در این سنین، گوسفندان خود و عشیرهاش را به چراگاه میبرد و به امر «چوپانی» اشتغال داشت، و زمانی هم همراه عمویش و نیز در کاروان تجاری خدیجه 3 به کار «تجارت» مشغول شد.[1] 2. ثروت همسرش حضرت خدیجه3در دورة جاهلیت ، حضرت خدیجه 3– بانوی ثروتمند قریش – کاروان های متعدّدی به مناطق گوناگون میفرستاد. وی بعد از ازدواج با حضرت محمّد 9تمام دارایی خود را به ایشان بخشید و آن حضرت هم تا پایان عمرش از حمایت های معنوی و مادّی امّالمؤمنین خدیجه 3ستایش و تجلیل میکرد.[2] 3. خمسبر اساس حکم قرآنی (انفال/41) یک پنجم سود خالص درآمد سالیانه و امور دیگر – با شرایط ویژة فقهی – به خداوند، پیامبر و سادات نیازمند، تعلّق دارد که البته حضرت از حقّ خدادادی اش ( سهم معصوم 7 ) هم کمتر استفادة شخصی میبرد. 4. غنائم جنگیپیامبر 9هم در « غزوات» بسان یک رزمندة معمولی، از غنائم جنگی سهم میبرد. 5. بیت المالدر هنگام تقسیم درآمد حکومتی، پیامبر صلی الله علیه و آله همچون یک شهروند جامعة اسلامی و به طور مساوات، سهمیة خود و خانوادهاش را جدا میکرد؛ گرچه باز هم در مواقعی سهم خود را به «نیازمندان» اختصاص میداد.[3] 6. هدایااصحاب و برخی از سران قبائل و رؤسای کشورها ( مثل: پادشاه حبشه و قیصر روم ) هدایای گوناگونی به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله تقدیم میکردند.[4] و یا به میزبانی آن حضرت، مفتخر میشدند؛ چنان که آن حضرت میفرمود: – اگر شانة گوسفندی به من هدیه دهند، میپذیرم و اگر دعوتم کنند، اجابت میکنم.[5] – اگر مؤمنی به خوردن یک ذراع گوسفند دعوتم کند، میپذیرم …. و اگر مشرک یا منافقی شتری بکشد و دعوتم کند، قبول نمیکنم……[6] حال، ممکن است این پرسش مطرح شود:« میراث مادّی و مالی حضرت، چه موارد و مبالغی بوده است؟» امام صادق7 در این زمینه میفرماید : «وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله رحلت کرد، از خود دینار، درهم، غلام، کنیز، گوسفند و شتری به جا نگذاشت مگر شتر سواری خود را. و چون به رحمت الهی واصل شد، زرهش نزدیک یهودی – از یهودیان مدینه – برای بیست صاع جو، که برای نفقة خانوادهاش از او قرض گرفته بود، در گرو بود.»[7] ب : هزینة زندگی حضرتپیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در طول زندگی پر برکتش – برای رفع نیازهای اوّلیة خود و خانوادهاش – از کم ترین امکانات بهرهمند بود «و کان خفیف المؤنة»[8] به برخی از این موارد، گذرا میپردازیم. خوراکدر گفتار برخی از امامان: و صحابه آمده است که: پیامبر صلی الله علیه و آله هرگز نان گندم نخورد و از نان جوین هم هرگز به اندازة سیر شدن، تناول نکرد.[9] سه شب پشت سر هم از نان جوین سیراب نشد.[10] حضرت از هر نوع غذایی که خدا برایش حلال کرده بود، با خانواده و خدمتکارانش میخورد[11]. خرما و آب، بیش ترین خوراکش بود..[12]. و کان9 یعصّب الحجر علی بطنه من الجوع ….؛ پیامبر 9 گاهی از شدّت گرسنگی، بر شکم خود سنگ میبست . هر طعامی برایش حاضر میکردند، میخورد ….[13] ابن عباس میگوید: «چه بسا پیامبر صلی الله علیه و آله چند شب گرسنه میماندو برای آن حضرت و خانوادهاش غذای شب پیدا نمیشد…»[14] آن حضرت خود نیز میفرمود: « یک ماه چنان سپری شد که من و بلال، جز چیزی که زیر بغل بلال نهان میشد ] و میآورد[، غذایی نداشتیم.»[15] امام باقر7 در هنگام بیان«خوراک سادة پیامبر صلی الله علیه و آله » چنین میفرماید : « … البته من نمیگویم که پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی ]برای خوردن[ پیدا نمیکرد؛ بلکه گاهی به یک مرد، صد شتر میبخشید. پس اگر آن حضرت دلش میخواست بخورد، هر اینه میتوانست بخورد.» امام باقر7 در ادامه بیان میکند که : جبرئیل7سه بار، کلید گنج های زمین را به پیشگاه رسول خدا9 تقدیم کرد؛ امّا حضرت از پذیرفتن آنها خودداری نمود تا همواره در برابر پروردگارش، فروتنی و تواضع داشته باشد.[16] پوشاکدر خوراک و پوشاک، از غلامها و کنیزان خود، برتری نمیجست.[17] حضرت میفرمود :«من تا هنگام مرگ، از پنج چیز دست برنمیدارم … پ جنس لباس حضرت، از پنبه بود و در حال ضرورت، از لباس پشمی و موئی استفاده میکرد.[19] عبای کهنة وصله داری داشت که گاهی آن را به تن میکرد و میفرمود: «إنّما أنا عبد ألبس کما یلبس العبد؛ من، بندهام و همچون ]لباس[ بندگان مییپوشم.» [20]حضرت به ابوذر میفرمود: من، لباس خشن و زبر میپوشم.»[21] مسکنبعد از ورود پیامبر 9به مدینه، آن حضرت به مدّت هفت ماه در خانة ابوایوب انصاری زندگی کرد و پس از اتمام ساخت مسجد و خانههای اطراف آن، تا هنگام رحلت در همان خانههای مسجدش سکونت داشت.[22] در روایتی آمده است: « پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت کرد، در حالتی که خشتی روی خشتی نگذاشت.»[23] اثاثیه و غیرهوسائل زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و همسرانش هم بسیار محدود و ساده بود؛ به گونهای که اصحاب و حتّی دشمنان ، دچار شگفتی شده بودند[24]. در روایات میخوانیم: بالش و تشکی از پوست داشت که با لیف خرما پر شده بود….[25] گاهی آن حضرت روی حصیر – بدون فرش – میخوابید.[26] زیرانداز حضرت، یک عبا و متکّایش از پوست و بار آن از لیف خرما بود.[27] سوخت منزلش، شاخههای درخت خرما بود.[28] حضرت بر انواع مرکب ها (شتر، اسب و قاطر) و بیش تر بر الاغ – بیپالان – سوار میشد.[29] یعنی ارزانترین وسیلة نقلیة آن روز. خرید منزلحضرت خود، مایحتاج زندگیاش را از بازار تهیه میکرد و به سوی خانوادهاش حمل مینمود،[30] و در این باره میفرمود: «لا أشتری شیئاً لیس عندی ثمنه؛ چیزی که پول و قیمت آن را ندارم، نمیخرم.»[31] البته پیامبر صلی الله علیه و آله در برخی از موارد، برای رفع نیازهای ضروری دیگران یا خانوادهاش از اصحاب و گاهی از یهودیان، پول قرض میگرفت. لذا پیش از رحلت به وصی و جانشین خود، امام علی علیه السلام سفارش کرد که قرض و بدهیهایش را بپردازد.[32] همسران پیامبر 9 پس از جنگ بنی قریضه – که غنیمت سرشاری نصیب رزمندگان و حکومت اسلامی شده بود – از آن حضرت درخواست خرجی بیشتر و امکاناتی شدند؛ پیامبر صلی الله علیه و آله با ردّ تقاضاهای آنان ، یادآور شد: «من، رهبر اسلام و مسلمانان هستم و باید زندگی بسیار عادی و سادهای داشته باشم تا بینوایان و مستمندان ، احساس حقارت و پستی نکنند.» متأسّفانه « امّهات مؤمنین» بر درخواست های خود، پافشاری کردند و قلب رسول الله9 را آزردند …. لذا آن حضرت به مدّت یک ماه از همسرانش کناره گیری کرد. سرانجام ایاتی (احزاب / 28-31) نازل شد، مبنی بر این که: ای بانوان پیامبر! اگر زندگی پر زرق و برق دنیا را میخواهید ، میتوانید از حضرت جدا شوید؛ امّا به خدا ، پیامبر و پاداشهای بزرگ الهی در قیامت علاقه دارید، پس به همین زندگی ساده و افتخار آمیز نبوی ، قانع و راضی باشید.[33] ج) زهد نبویدر متوی اسلامی – به ویژه در مباحث اخلاقی، عرفانی – موضوعی به نام «زهد» و «زاهد» بیان شده است. که متأسفانه برداشت نادرست از آن به عمل آمده و در گفتار و رفتار برخی از مسلمانان ، مشاهده میشود و آن، ترک دنیا و بسنده کردن به امور ناچیز مادّی است ! و حال آن که در احادیث و سیرة معصومان: «زهد، به معنای عدم دلبستگی به دنیا و مظاهر مادّی آن است.» ممکن است عدّهای برداشت ناصحیح خود را به سیرة عملی پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام استناد بدهند؛ لذا در مقام پاسخ ، میگوییم: اوضاع نا به سامان زندگی اقتصادی مسلمانان صدر اسلام و نیز سرپرستی حکومت اسلامی، ایجاب میکرد که این دو بزرگوار، از کم ترین امکانات مالی ( خوراک، پوشاک، مسکن و غیره) استفاده کنند؛ امّا بعد از سپری شدن آن دوره و پیدایی رفاه نسبی – مثلاً در عصر زندگی امام صادق7 – معصومان : هم به قدر کفاف، از خوراک و پوشاک بهتری ، برخوردار بودند.[34] و جالب است بدانیم که پیامبر صلی الله علیه و آله مفهوم حقیقی «زهد» را این گونه بیان فرموده است: «الزّهادة فی الدّنیا لیست بتحریم الحلال ….؛ زهد داشتن در دنیا، به این نیست که حلال را بر خود حرام کنی یا مال خود را تلف سازی؛ بلکه زهد، این است،که به آنچه در دست داری، بیشتر از آنچه نزد خداست ، اعتماد نداشته باشی …..»[35] امام علی علیه السلام در ضمن پرسش و پاسخ با یک یهودی و تایید زهد عیسی7 فرمود: «و محمّد 9 أزهد الانبیاء …؛ ولیکن حضرت محمّد9 از همة پیامبران زاهد تر بود. زیرا وی کنیزها و همسرانی داشت؛ با این حال ، هیچ وقت سفرهای که در آن طعامی باقی مانده باشد، برچیده نشد و هرگز نان گندم نخورد و از نان جوین هم سه شبانه روز متوالی سیر نشد.»[36] و نیز در روایتی میخوانیم که : «و کان رسول الله9 لاینظر الی ما یستحسن من الدّنیا؛ پیامبر صلی الله علیه و آله به متاع دنیا، که موجب دلبستگی و شیفتگی [مردم] است، نظر نمیافکند.»[37] د) سرای ضیافتهر روز، افراد زیادی به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله شرفیاب میشدند و نیازهای مادّی و معنوی خود را مطرح میکردند؛ در این میان طبقة مستضعف، چشم امیدشان به پیامبر رحمت و محبّت بود و آن حضرت نیز بیشتر با این گروه نشست و برخاست داشت و همواره با دیدة احترام و تکریم به آنان مینگریست.[38] امام صادق7 در توصیف پیامبر صلی الله علیه و آله و «راز مزاح» حضرت با اصحاب، میفرماید: «از رأفت و مهر پیامبر صلی الله علیه و آله این بود که با یارانش «مزاح» میکرد تا عظمت و ابّهتش، دل آنها را نگیرد و بتوانند به او نگاه کرده و حوائج خود را بازگویند.»[39] سیرة رسول خدا9 با ارباب رجوع – به ویژه نیازمندان – چنین بود: – هر کس برای حاجتی نزدش میآمد، چه آزاد و چه غلام و کنیز، جهت رفع گرفتاریاش اقدام میکرد.[40] – هر گاه مشغول نماز بود و کسی کنارش مینشست ، نماز خود را با تخفیف و اختصار به پایان میرساند و به سوی آن شخص برمیگشت و میپرسید: «ایا حاجتی داری؟»[41]– هرگز در پاسخ به درخواست محرومان واژة «نه» را به کار نبرد؛ بلکه اگر چیزی (غذا ، لباس و پول ) نزدش بود، عطا میکرد و گر نه با مهربانی میفرمود: «خدا برساند؛ ان شاء الله جور میشود.» آن حضرت در این باره میفرماید: «من سئلنا لم ندّخر عنه شیئاً نجده؛ هر کس از ما درخواستی بکند، اگر چیزی داشتیم، از وی دریغ نخواهیم کرد.»[42] «لو کان لی مثل اُحد ذهباً …؛ اگر به اندازة کوه اُحد «طلا» داشته باشم، دوست دارم پس از سه روز چیزی از آن به نزد من نباشد، مگر مقداری که برای قرضی ذخیره کرده باشم.[43] جالب است بدانیم که: رسول خدا9 هرگاه پول و غذایی نزدش نبود، بیشتر از هر جایی دیگر، نیازمندان را به خانة امام علی علیه السلام می فرستاد و اهل بیت: نیز آنان را به نیکی پذیرا میشدند.[44] و نکتة دیگر، این که: اصحاب در اوقاتی از شبانه روز، به خانة پیامبر صلی الله علیه و آله آمده و ناهار و شام میخوردند و دیر وقت به خانه های خود برمیگشتند و حضرت نیز از شرم و حیا ، به آنان چیزی نمیفرمود . این مسأله، باعث میشد که پیامبر صلی الله علیه و آله و خانوادهاش از استراحت و کارهای خود بازبمانند؛ لذا با نزول ایهای ( احزاب /53 ) این موضوع به مسلمانان یادآوری شد.[45] عایشه میگوید: روزی گوسفندی ذبح کردیم و پیامبر صلی الله علیه و آله تمام قسمتهای گوشت را به دیگران انفاق نمود و تنها کتفی از گوسفند باقی ماند؛ لذا به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتم: از گوشت گوسفند فقط کتف آن باقی ماند! حضرت فرمود: «هر آنچه انفاق کردیم، باقی است غیر ازاین کتف .»[46] امام صادق7 میفرماید : ویژگی پیامبر صلی الله علیه و آله چنین بود که : هر کس از وی چیزی از مال دنیا میخواست، به او عطا میکرد. لذا یک روز، زنی فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله فرستاد و گفت: برو و از حضرت کمکی بخواه و اگر فرمود : « چیزی نزدم نیست.» بگو: پیراهنت را به من بده . وقتی پسر، خدمت رسول خدا9 آمد و پیراهن را درخواست کرد، حضرت لباسش را درآورد و به او بخشید….[47]. مردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و «کمک مالی» درخواست کرد، حضرت فرمود: «فعلاً نزد من چیزی نیست؛ ولیکن با من بیا تا اگر چیزی به ما رسید، به تو بدهیم.» عمربن خطّاب گفت : ای پیامبر! همانا خداوند که شما را به چیزی که قدرت آن را ندارید، مکلّف نکرده است. پیامبر 9 سخن عمر خوشش نیامد؛ در این موقع، مرد نیازمند عرض کرد: انفاق کن و به جهت کمی، از صاحب عرش نترس [زیرا خداوند، مقدار کم را هم قبول میکند]. رسول خدا9 از این سخن خوشش آمد و تبسّم کرد و آثار خوشحالی در چهرهاش نمایان شد[48]. در یکی از روزهای بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله – که به رحلت حضرت انجامید – رسول خدا9 وارد مسجد شد و خبر فرارسیدن مرگ خود را به مردم اعلام کرد و سپس فرمود: « اگر به کسی وعده دادهام ، آمادهام که انجام دهم و هر کس از من طلبی دارد، بگوید تا بپردازم.» در این هنگام، مردی برخاست و عرض کرد : چندی پیش، به من وعده دادید که اگر ازدواج کنم، مبلغی به من کمک خواهید نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله فوراً به «فضل بن عباس» دستور داد تا آن مقدار پول را به وی بپردازد….[49] سفره نیایشاکنون زیبنده است با نیایش های پیامبر صلی الله علیه و آله آشنا شده و برای گشایش در زندگی دست، نیاز به درگاه بی نیاز بگشاییم: – الّّلهم اجعل أوسع رزقک علی عند کبر سنّی و انقطاع عمری ؛ خدایا! روزی مرا به هنگام پیری و پایان زندگیام، وسعت ببخش.[50] – اللّهمّ اغفرلی ذنبی و وسّع لی فی داری و بارک لی فی رزقی ؛ خدایا ! گناهم را بیامرز ، خانهام را وسعت بده و رزقم را افزون کن.[51] اللهم انّی أعوذ بک من الکفر و مطلب قابل توّجه، این ادعیه است که : – أسألک القصد فی الفقر و الغنی؛ خدایا! میانه روی در حال تهی دستی و ثروت را، از تو درخواست میکنم.[54] – اللّهمّ إنّی أعوذ بک … من شّر فتنة الغنی و أعوذ بک من فتنة الفقر؛ خدایا! به درگاهت پناه میبرم … از بدی بلا و آزمایش ثروت ، و به تو پناهنده میشوم از آزمایش و بلیة فقر. [55] [1] . ر. ک: معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج1، ص 430، ج4، ص 283. [2] . ر .ک، همان، ج5، ص 100-102. [3] . با رجوع به زندگی و سیرة پیامبر صلی الله علیه و آله میتوان نمونههای فراوانی در این زمینه، یافت. [4] . ر.ک. آثار الصّادقین، صادق احسانبخش، ج28، ص 196و197،ح46-52، ص201-207، ح 18،11،10،9،4، نشر صادقین، رشت، اوّل، 1375 ش. [5] . رهنمای انسانیت (سیری دیگر در نهج الفصاحه)، مرتضی تنکابنی، ص 126، ش46، دفتر فرهنگ اسلامی، تهران، اوّل 1374ش. [6] . سنن النبی 9 علامه طباطبایی، ص190، ش 213، ترجمه محمد هادی فقهی، انتشارات اسلامیه، تهران، 1354ش. [7] . بحارالانوار، ج16، ص 219، ح8؛ مروارید آفرینش، سید مجتبی برهانی، ص 239 و 240 ، انتشارات بیت الاحزان، قم، اوّل، 1384ش. [8] .سنن النبی9 ، ص 41. [9] . همان، ص 177،175،161،160. [10] . همان، ص161. البته بر اساس برخی روایات(ص 182 و 183، ش 192-190) آن حضرت هرگز سه روز متوالی، نان گندم نخورد و از آن به مقدار سیر شدن، استفاده نکرد. [11] .همان، ص 166 و 172. [12] .همان، ص 172. [13] . همان، ص 73، [14] . همان،ص 181 [15] . رهنمای انسانیت، ص 125، ش 41، [16] . سنن النبی9 ، ص 182 ئ 183 و مشابه آن، ص 30. [17] . همان، ص 75. [18] . ر. ک: همان، ص 131- 133 و 126. [19] . همان،ص42. [20] . همان، ص 121. [21] . همان ، ص 131. [22] . ر.ک: تاریخ تحقیقی اسلام، محمد هادی یوسفی غروی، ج2، ص 194-196، 206 و 207، ترجمه حسین علی عربی، مؤسّسة آموزشی پرورشی امام خمینی (ره)، قم، اوّل، 1382 ش. [23] .سنن النبی9 ص 135؛ مروارید آفرینش، ص 336. [24] . اخلاق انبیاء ص 435 محمّد مهدی تاج لنگرودی« واعظ» تهران، اوّل، 1370 ش. داستانها و درسهایی از زندگی پیامبر اسلام9 ، ص 197-199. [25] . سنن النبی9، ص 123و 143. [26] . همان، ص 123و140. [27] . همان، ص 140. [28] . همان، ص 175. [29] . همان،ص41، 74 ،131، 306. [30] . همان، ص 41. [31] . رهنمای انسانیت، ص 244،ش 2 [32] . ر. ک: الحکم الزّاهره، علیرضا صابری یزدی، ج1، ص 164، ترجمة محّمد انصاری محلاتی، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، اوّل، 1372ش. و ج2، ص 106، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، اوّل، 1373 ش. [33] .داستانهای تفسیر نمونه، سید مهدی شمس الدّین، ص 395و396، انتشارات قدس، قم، اوّل، 1372ش؛ داستانها و درسهایی از زندگی پیامبر اسلام9، مرتضی نظری، ص 106و107، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، هشتم، 1385ش. [34] .فرازهایی برجسته از سیرة امامان شیعه:، محمّد تقی عبدوس – محمد محمدی اشتهاردی، ج1، ص 235-245، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1372ش. [35] . راهنمای انسانیت، ص 359، ش8. [36] . سنن النبی9 ص 161. [37] . همان، ص 71، ش42. [38] . در منابع تاریخی، روائی و تفسیری، مصادیق زیادی از «ارتباط صمیمی پیامبر صلی الله علیه و آله با مستمندان» وجود دارد. [39] . سنن النبی9، ص 60 و 61. [40] . همان، ص 75. [41] .همان، ص 76. [42] . همان، ص45، 47، 183، 305. [43] . همان، ص81. [44] .رهنمای انسانیت، ص 126و 127، ش 51 و 68. [45] . ر.ک: داستانهای تفسیر نمونه، ص 306و 307؛ منابع دیگر. [46] . ر.ک: تفاسیر؛ همانند تفسیر نمونه، ج17، ص 396-400. [47] . داستانها و درسهایی از زندگی پیامبر اسلام9، ص 186 و 187. [48] . اخلاق انبیاء، ص 446. [49] . همان، ص 448 و 449. [50] . داستانها و درسهایی از زندگی پیامبر اسلام9، 246 و 247. [51] . ر.ک: رهنمای انسانیت، ص 285-290. [52] . ر.ک: رهنمای انسانیت، ص 285-290. [53] . ر.ک: رهنمای انسانیت، ص 285-290. [54] . ر.ک: رهنمای انسانیت، ص 285-290. [55] . ر.ک: رهنمای انسانیت، ص 285-290. اقامت گاه ها و سفر های رسول اکرم صلی الله علیه و آلهغلامرضا گلی زواره مولود ملکوتیدر هفدهم ربیع الاول سال 570م. (عام الفیل) خورشید درخشان پیامبر اعظم در خانه ای واقع در پشت کوه صفا طلوع کرد. برخی گفته اند: آن حضرت در شعب ابی طالب در خانه محمد بن یوسف متولد گردید. این خانه مبارک را رسول خدا9 به عقیل بن ابی طالب بخشید. به هر حال این نوزاد تنها سه روز شیر مادر خورد و پس از آن ثویبه و حلیمه به افتخ برادران رضاعی آن حضرت هر روز دام ها را برای چرانیدن به صحراهای اطراف می بردند؛ یک روز پیامبر هم با اجازه حلیمه سعدیه با برادرانش همراه شد و در حوالی قبیله به چوپانی مشغول گردید و این، کاری بود که رسولان قبلی هم انجام داده بودند. پیامبر در آغاز پنج سالگی، همچو مردان طایفه سعد، فصیح و رسا سخن می گفت و چون لب به گفتار می گشود، کلامش شمرده و سنجیده بود.1 ایام کودکیدر پایان پنج سالگی حلیمه سعدیه، محمد را با خود برداشت و به مکه برد و به دست مادرش آمنه سپرد. این کودک با وجود آنکه چندین بار مکه را دیده بود، کمتر فرصت یافته بود که در آن زندگی کند؛ لذا با فضای این شهر مقدس و مبارک بیشتر مأنوس شد. مادرش از جوانی و مهربانی پدرش (عبدالله) سخن می گفت و کنیزشان ام ایمن ـ که نام اصلی اش برکه و اصلاً حبشی بود ـ نیز برای محمد قصه ها می گفت. او یک روز در لابه لای داستان هایی که برای آن طفل بیان می کرد، به وی مژده داد که قرار است با مادرش به یثرب بروند. سرانجام محمد، مادر و ام ایمن سوار بر شتر با اندک توشه ای، در حالی که ابوطالب آنها را بدرقه می کرد، به سوی یثرب حرکت کردند. او در این سفر از مشاهده کوه ها، صحراها، قبیله ها و دیگر دیدنی های راه، نکته ها آموخت و پس از چهارده روز به یثرب گام نهاد. آمنه او را برای دیدار دایی های خویش ـ که بنی عدی بن نجار بودند ـ به این شهر برد و در دارالنابغه اقامت گزیدند. در آنجا مرقد عبدالله (پدر محمد) قرار داشت. آمنه بر سر مزار شویش خاطرات گذشته را از ذهن خویش گذرانید و از چگونگی رحلت او برای کودکش سخن گفت. توقف آنان در مدینه به حدود یک ماه رسید. رسول اکرم بعدها وقتی به رسالت مبعوث گردید و به مدینه هجرت نمود، آن سفر کوتاه را به یاد داشت و چون چشمان مبارکش به برج محلّه بنی النّجار افتاد، فرمود: «یادم هست که با پسر دایی هایم، پرندگان بالای برج را پرواز می دادیم و به بال گشودن هایشان می نگریستیم». و نیز فرمود: «با مادرم به دارالنابغه فرود آمدیم و من شنا کردن را در چاه بزرگ آب بنی النّجار آموختم». در همان ایام گروهی از یهودیان پیامبر را که دیدند، قدری در سیمایش خیره شدند و چون نام مبارکش را از امّ ایمن پرسیدند و او پیامبر را معرفی کرد، آنان گفتند: این پسر، پیامبر این امت است و این شهر، محلّ هجرت اوست.2 پس از چندی برای بازگشت مهیا شدند. مشک های آب، ره توشه ها، لباس ها و رواندازها را بار یک شتر کردند و ام ایمن هم بر آن سوار شد و بر مرکب دیگر، پیامبر و مادرش سوار شدند. محمد در طول راه دریافت که مادرش آرامش و نشاط قبل را ندارد. نخست تصور کرد که به دلیل مشاهده قبر پدر این تألّم و کسالت به او دست داده است، اما به زودی فهمید که مادر به شدت بیمار است و هر لحظه حالش وخیم تر می گردد. آنها به روستایی به نام «ابواء»، میان راه مکه و مدینه، توقف نمودند تا شب را سپری کنند. در این هنگام، دیگر چشمان آمنه فروغی نداشت و با وجود آنکه حدود سی سال داشت، چهره اش شکسته و پژمرده به نظر می رسید. صبح روز بعد آمنه، پسرش را به سینه خود چسبانید و دستان کوچکش را در دست های بی رمق خود اندکی فشرد و سپس جاودانه فروخفت. با کمک اهالی ابواء، آمنه در قبرستان کوچک این روستا دفن شد و محمد و امّ ایمن با اندوهی عمیق به راه خود ادامه دادند. ام ایمن در حیات آمنه و پس از مرگش، عهده دار پرستاری رسول خدا بود. و گویند: چون پیامبر در «عمره حدیبیه» از ابواء عبور می کرد، کنار مزار مادرش آمد و آن را تعمیر کرد و آن گاه گریست. چون سبب گریه او را پرسیدند، فرمود: «بر او رحمتم آمد و گریستم، و خداوند بخشنده و مهربان است.»3 پس از درگذشت آمنه، عبدالمطلب، محمد و ام ایمن را به خانه خود آورد. در این حال، پیامبر شش سال و سه ماه داشت. او به نوه اش بسیار مهر می ورزید؛ چنان که در خصوص پسرانش چنین عطوفتی را نشان نمی داد. معمولاً در سایه خانه کعبه تشکچه ای می گسترانیدند و عبدالمطلب بر آن می نشست و هیچ یک از پسران به احترام پدر جلو نمی رفتند ولی پیامبر که در آن موقع کودک بود، روی تشکچه می نشست. اما عموهایش در صدد بودند وی را دور سازند؛ عبدالمطلب که مراقب اوضاع بود، می گفت: «فرزندم را آزاد بگذارید که برایش منزلت خاصی است». روزی که محمد هشت سال و هشت ماه و هشت روز داشت، عبدالمطلب وفات یافت. پس از وفات عبدالمطلب، ابوطالب دست پیامبر را گرفت و او را با خویش به خانه برد.4 به سوی شامپیامبر مورد توجه ابوطالب بود و لحظه ای از وی جدا نمی شد و همسرش فاطمه دختر اسد بن هاشم نیز از محمد پرستاری می کرد و او همان بانویی است که به قول رسول اکرم، کودکانش را گرسنه می گذاشت تا او را سیر کند و آنان را گردآلود رها می نمود تا پیامبر را بشوید و بیاراید. رسول خدا9 دوازده ساله و به نقلی سیزده ساله بود که همراه عموی خود ابوطالب که با کاروان قریش برای تجارت به شام می رفت، رهسپار این قلمرو گردید. این سفر در دهم ربیع الاول سال دوازدهم (سیزدهم) واقعه فیل روی داد. مسافرت مذکو آرمان نظام جمهوری اسلامی تحقق تمدن اسلامی |
مهدی جان ! این روزها معادلات دنیا بدجور گره خورده ! بیا و حل کن این معادله مجهول را … اللهم عجل لولیک الفرج …