هنر فهميدن‏

هنر فهميدن‏

هنر فهميدن‏

 

نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان

 

دانائى از دانايان به نام بكربن عبدالله مزنى مى‏گويد: باربرى را ديدم بار گرانى بر پشت دارد و به سوى مقصدى كه بايد بار را به آن برساند در حركت است، در طور راه مى‏گفت: «الحمدلله، استغفرالله» به او گفتم: اى باربر تو چيز ديگرى جز اين دو كلمه را نميدانى؟ گفت: مى‏دانم و حتى همه قرآن را نيز مى‏دانم، گفتم چرا جز اين دو كلمه را نمى‏گوئى؟ گفت: براى اين كه از دو حال خالى نيستم: به طور پيوسته نعمتى از سوى خدا به من مى‏رسد، و گناهى از سوى به عالم ملكوت بالا مى‏رود، سپاس آن نعمت را با حمد به جاى مى‏آورم، و جبران آن گناه را با استغفار به ميان مى‏آورم تا شايد خداى متعال مرا از رحمتش بهره‏مند سازد، گفتم: سبحان الله اين حمال از بكربن عبدالله داناتر است! «1»

 

هنر توجه به منعم‏

در تفسير ابوالفتوح رازى آمده: يكى از بزرگان در موسم حج كيسه‏اى زر به غلام خود داد و گفت: برو قافله را بنگر، چون مردى را بينى از قافله بركناره مى‏رود اين كيسه زر را به او بده، غلام رفت و نظر كرد، مردى را ديد به تنهائى بر طرفى گذر مى‏كرد، غلام آن كيسه زر به او داد، آن مرد كيسه را گرفت و سر به سوى آسمان برداشت و گفت:

«اللهم انك لاتنسى بحيراً فاجعل بحيراً لا ينساك:»

خدايا تو، بحير را از ياد نمى‏برى، چنان كن كه بحير هم تو را از ياد نبرد غلام بازگشت، خواجه به او گفت چه كردى؟ گفت مردى را يافتم چنانكه گفته بودى و زر به او دادم، پرسيد او چه گفت؟ غلام گفت: چنين گفت، خواجه گفت: بسيار نكو گفت.

«ولى النعمة مولاها:»

نعمت را به منعم كه از حضرتش به او رسيده بود نسبت داد و به درستى و حقيقت نسبت داد. «2» در هر صورت چون جهانها و جهانيان معلول اراده و قدرت و حكمت و ربوبيت حضرت حق‏اند، و جناب او علت پديد آمدن آنها و تداوم حياتشان مى‏باشد، و هر زيبائى و كمال و سودى كه جهانها و جهانيان دارند شعاعى از وجود مبارك اوست، پس همه محسنات و زيبائى‏ها جامع و كاملش ويژه اوست، و از آنجا كه حمد و ستايش در حقيقت به اين معناست كه معلول و موجود به وسيله وجود خويش كمالات و زيبائى‏هاى علت خود را به زبان و عمل و به اخلاق و حال بيان كند، و پر واضح است كه چون اصل و ريشه و منبع همه محسنات و كمالات و زيبائى‏ها وجود مبارك الله است، پس همه ثناها و ستايش‏ها از هر كسى صادر شود به حضرت الله باز مى‏گردد. «3» بى‏ترديد كسى كه مورد ثنا و مدح تعظيم قرار مى‏گيرد به سبب يكى از چهار حقيقت است: يا براى اين است كه در ذات و صفاتش كامل و از همه نواقص و آفات سالم و پاك است، يا براى اين است كه نسبت به ثنا كننده احسان نموده و او را از نعمت‏هايش بهره‏مند ساخته است، يا به خاطر اين است كه ثناكننده و مداح، لطف و احسان ممدوح را در آينده زمان اميد مى‏برد، يا به سبب اين است كه از قدرت و قهر و سطوت ثنا شده مى‏ترسد، اين جهات چهارگانه موجب ثنا و مدح و تعظيم و اجلال است، گويا خداى بزرگ در ابتداى فاتحة الكتاب به بنده‏اش مى‏گويد: اگر مى‏خواهيد كمال ذاتم را تعظيم كنيد، پس به ثنا و حمدم برخيزيد كه بى‏ترديد من معبود جهانها و جهانيام و مرا از الحمدلله همين معناست كه ثناى كمال ذات است، و اگر مى‏خواهيد به بزرگداشت احسان و نيكى انجام گرفته اقدام نمائيد بدانيد كه پرورش دهنده جهانها و جهانيان با انواع نعمت‏هايم منم: رَبِّ الْعالَمِينَ‏ و اگر به احسانم در آينده اميد داريد من رحمان و رحيم، و اگر به خاطر بيم و ترس تعظيم مى‏كنيد من مالك يوم الدين هستم، پس بايد از قهر و سطوت من در آن روز در بيم و هراس باشيد. «4» يقيناً اگر كسى بخواهد جلوه‏هاى تربيت و پرورش حق را فقط نسبت به انسان كه يكى از مخلوقات است محاسبه كند، به خاك عجز مى‏نشيند، زيرا در اين زمينه به حقايقى برخورد مى‏كند كه بى‏نهايت و بى‏حد و مرز است، چه رسد به اين كه بخواهد جلوه‏هاى تربيت و پرورش او را نسبت به همه جهانها و جهانيان محاسبه كند!!

در اين مرحله به نمونه‏هائى گرچه اندك و بدون شرح و توضيح توجه نمائيد.

هنگامى كه نطفه از صلب پدر در رحم مادر قرار مى‏گيرد با دقت عقلى و انديشه دقيق بنگر كه چگونه علقه وسپس مضغه مى شود، آنگاه اسكلت رخ مى نمايد، و سپس بر استخوانها گوشت مى‏رويد، و كم‏كم شكل لازم در حالى كه رگ‏ها و ريشه‏ها، و اعصاب و غضروف‏ها و اتصالات رخ نشان مى‏دهد ظهور مى‏كند، سپس انواع قواها چون قدرت ديدن در چشم و شنيدن در گوش، و فهميدن در قلب، و دريافت معلومات در عقل، و گويائى درزبان و لمس در پوست و بويائى در بينى و ….. پديد مى‏آيد، نمونه ديگر دانه نباتى است كه چون در دل خاك قرار مى‏گيرد، پوست مى‏اندازد سپس از بالا و پائين مى‏شكافد، از شكاف پائين ريشه در زمين مى‏دواند و در آب و املاح قرار مى‏گيرد و با قدرت هر چه تمام‏تر مواد لازم را براى رساندن به همه جهات گياه فراهم مى‏آورد و گياه را تغذيه مى‏كند!! و از شكاف بالا، به خلاف جاذبه زمين ساقه به سوى آسمان سر مى‏كشد، و بر ساقه و تنه شاخه‏هاى متعدد مى‏رويد و بر شاخه‏ها برگ‏هاى فراوانى سبز رنگ به وجود مى‏آيد، و در ميان برگ‏ها شكوفه‏ها با رنگ‏هاى متنوع چون عروس طناز مى‏نشيند، و از شكوفه‏ها ميوه‏هاى سودمند به بار مى‏آيد تا بخشى از خوردنى و آشاميدنى و داروى انسان تأمين شود!

نمونه ديگر افلاك و سيارات و ثوابت و كواكب است، كه وسايلى مفيد در جهت مصالح زندگى انسان است، با نظام دقيقى كه ميان خورشيد و زمين حاكم است، پديده شب براى استراحت و آرامش بشر و خواب راحت او رخ نشان مى‏دهد:

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ. «5»

و روز براى تأمين رزق و روزى و معاش به وجود مى‏آيد:

وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً: «6»

و اگر مطالعه و دقت در شگفتى‏هاى معادن و عجايب عالم نبات و حيوان و آثار رحمتش را در خشكى‏ها و درياها و دل‏دره‏ها و اعماق زمين كه همه و همه در خدمت به انسان‏اند به نمونه‏هائى كه ذكر شد اضافه كنيد، خواهيد يافت كه جلوه‏هاى تربيت و پرورش او بى‏نهايت و بدون حد و مرز است و در اين هنگام است كه به دورنمائى از اسرار و رموزى كه در آيه شريفه الحمدلله‏ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ است آگاه مى‏شويد.

او در حصار پرورش و تربيتش تو را از جهت مادى و معنوى به گونه‏اى قرار مى‏دهد كه از آفات و بلاهاى روز، و امور ترس آور و خطرزاى شب در امان بمانى، و از هجوم وسوسه‏هاى شياطين و فرهنگ‏هاى مخرب و ضد حق محفوظ باشى، تا جسم و جانت در سلامت و آرامش باشد و به توانى به وظائف و مسئوليت‏هاى خود نسبت به او و نسبت به بندگانش با همت و عشق اقدام نمائى، آرى جلوه ربوبيت رب از تو بنائى احسن تقويمى ساخته كه حفظ و نگهدارى اين بنا با بهره‏گيرى از تربيت تكوينى و تشريعى او بر تو از اعظم واجبات است.

پيامبر اسلام در حديثى بسيار مهم فرموده است:

«الآدمى «الانسان» بنيان الرب ملعون من هدم بنيان الرب:» «7»

آدمى ساختمان بنا شده رب است، ملعون است كسى كه ساختمان بنا شده رب را ويران كند.

 

 

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- روح الجنان ج 1، ص 39.

(2)- ابوالفتوح رازى ج 1، ص 39.

(3)- الميزان ج 1، ص 27، با توضيح بيشتر.

(4)- تفسير كبير، ج 1، ص. 23.

(5)- يونس، 67.

(6)- نبأ- 11.

(7)- تفسير كبير ج 1، ص 332.

 
 

 مطالب فوق برگرفته شده از

 کتاب : تفسير حکیم ، جلد یک 

پایگاه عرفان

یک دیدگاه در “هنر فهميدن‏”

  1. يا زهرا (س) هر دل پي ِ دلستان خود ميگردد هر كس پي ِ هم زبان خود ميگردد روزي كه كند پدر فرار از پسرش زهرا پي دوستان خود ميگردد ********************************* خوشحال میشم به من سربزنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *