انقلاب اسلامی و عرفان با رویکردی به آرای امام خمینی

انقلاب اسلامی و عرفان با رویکردی به آرای امام خمینی(ره)


انقلاب اسلامی و عرفان با رویکردی به آرای امام خمینی(ره)

چکیده

روح الهی ـ توحیدی و روحیه معنوی ـ عرفانی امام در حدوث و بقای انقلاب اسلامی تأثیر کامل داشته و گفتمان حاکم بر آن شده است. مقاله حاضر به بررسی نقش عرفان (البته با قرائت امام خمینی) بر انقلاب اسلامی و انقلاب اسلامی بر عرفان‌گرایی و معنویت‌گروی و رویکردی انتقادی به نسبت عرفان و سیاست در اندیشه برخی متفکران و عرفان‌واره‌های جدید پرداخته است.

مسئله اصلی مقاله، تحلیل ترابط و تعامل عرفان و انقلاب اسلامی است تا نشان دهد که عرفان امام خمینی(ره)  نقش بنیادین از حیث معرفت‌شناختی ـ جامعه‌شناختی در آن داشته و قرائت امام از عرفان، قرائتی جامع و کامل، جهادی ـ حماسی و عدالت‌خواهانه است.

واژگان کلیدی

انقلاب اسلامی، عرفان، ولایت ظاهری و باطنی، معنویت، سیاست.

مقدمه

یکی از پرسش‌های محوری در زمینه انقلاب اسلامی ایران، نسبت و رابطه انقلاب اسلامی و عرفان است که از دو جهت ارزیابی می‌شود: الف) نقش عرفان در انقلاب اسلامی؛ ب) نقش انقلاب اسلامی در عرفان؛ یعنی هرکدام اثر متقابل بر یکدیگر دارند و این مسئله از آن جهت پیدا شد که اولاً امام خمینی(ره)  اسلام‌شناسِ کم‌نظیر و دارای بینش و گرایش کاملاً اسلامی بود و ثانیاً، امام(ره)  توانست در سیر تکاملی خویش در ساحت‌های اندیشه و رفتار، به ساحت عرفانِ ناب راه یابد و از برهان به عرفان قدم نهد و «حکمت متعالیه» را پلی برای رسیدن به عرفان، آن‌هم نه عرفانِ نظری و تئوریک محض، بلکه عرفان عملی و شهود صائب و صادق قرار دهد.

بدیهی است قرائت و تفسیری که امام(ره)  از «اسلام ناب» و «عرفان ناب اسلامی» داشت، در تکوین و تکامل انقلاب اسلامی نقش بنیادین داشت؛ زیرا قرآن را منبع اصیل عرفان و سرچشمه شهود ثاقب و صحیح می‌دانست و شریعت اسلام را طریق سیر و سلوک الی‌الله و پایگاه اصلی اسفار عرفانی، از حدوث تا بقا، تلقی می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که «عرفان» را: «معرفتِ خدا و شئون ذاتی و تجلیات اسمائی و افعالی او در حضرت علمیه و غیبیه با یک نوع مشاهده حضوری» (امام‌خمینی، 1420: 55) می‌داند یا در موضع دیگری می‌نویسد:

عرفان، علم به کمال جلاء و کمال استجلاء می‌باشد و کمال جلاء یعنی ظهور حق در مرآت اتمّ و کمال استجلاء یعنی شهود حق، خود را در آن مرآت. (همان: 252)

چنان‌که عرفان را مولود علم شهودی و شناخت حضوری می‌داند که وحدت‌زا و کثرت‌زداست و غیریت‌زدایی از آیینه دل می‌نماید و هوهویت و نفی غیریت، ملاک علم ظهوری خواهد بود و همه تعینات و اعتبارات را زائل می‌کند (همان: 273) که سالک به تجربة سلوکی و عرفانی نائل گشته و از خود فانی و از فنای  خویش نیز فانی می‌شود و به «موت اکبر» می‌رسد. (امام‌خمینی، 1382: 331) به‌تعبیر مولانا:

پس عدم گردم، عدم چون ارغنون

  گویدم انا الیه الراجعون

و به‌تعبیر امام(ره) :

به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه

  به پیر صومعه برگو ببین حُسن ختامم را

او که قبل از فنا، شیدای شهود بود و از «تمنای عدم» سخن می‌سرود:

الا یا ایها الساقی ز می پُر ساز جامم را

  که از جانم فروریزد هوای ننگ و نامم را

سپس نغمه ملکوتی‌اش این شد:

فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم

  همچو منصور خریدار سر دار شدم

و خط سلوکی‌اش را چنین تصویر و ترسیم کرد:

با هستی و هستی‌طلبان پشت به پشتیم همه

  ما به نیستی از روز ازل گام به گامیم همه

این امام عزیز(ره)  و «پیر میکده عشق»، عرفان پرده‌نشین را «شاهد بازار» کرد و از کنج عزلت و انزوا به متن جامعه و جهان سوق داده و «شُهره بازار» نمود و نوشت:

پسرم! نه گوشه‌گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزه‌های آنهاست.

چه‌بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام‌گستر، با آنچه مناسب اوست چون خودبینی و خودخواهی و غرور و عُجب و بزرگ‌بینی و تحقیر خلق‌الله و شرک خفی و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک می‌کشاند و چه‌بسا متصدی امور حکومت که با انگیزه الهی به معدن قرب حق نائل می‌شود، چون داود نبی(ع)  و سلیمان پیامبر(ع)  و بالاتر و والاتر چون نبی اکرم(ص)  و خلیفه برحقش، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)  و چون حضرت مهدی ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ در عصر حکومت جهانی‌اش. پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است … میزان در اول سیر، قیام لله است، هم در کارهای شخصی و انفرادی و هم در فعالیت‌های اجتماعی … . (بی‌نا، 1387: 69 و 70)

ویژگی‌های عرفان امام خمینی(ره) 

الف) خداگرایی محض (قیام لله)

عرفان امام، خداگرای محض بود؛ چه اینکه غایت آمال عارفان، خداست و محبوب مطلق است و عارف در جستجوی حور و قصور یا بهشت نعیم نیست بلکه بهشت ذات و جنت لقا را هدف قرار داده است.

در عرفانی که امام از آن سخن به میان می‌آورد انگیزه الهی و توحیدی دارای اص
الت بود، نه کشف و کرامات و خوارق عادات، بنابراین قیام لله اسّ و اساس سیر و سلوک الی‌الله و فی‌الله بود. امام نیز هماره از قیام لله که تنها موعظه خدا در قرآن بود حرف زده و سفارش می‌کرد، چنانکه فرمود:

براى خدا قیام کنید. «انَّما اعِظُکُمْ بواحِدَةٍ انْ تَقُومُوا للَّهِ» (سبأ / 46) از تمام موعظه‏ها خداى تبارک و تعالى انتخاب کرده این یک موعظه را: «قُلْ انَّما اعِظُکُمْ بواحِدَةٍ» یعنى همین یکى را من موعظه مى‏کنم؛ چون همه چیز تو اینجاست. «انَّما اعِظُکُمْ بواحِدَةٍ انْ تَقُومُوا للَّهِ» همه چیز در قیام للَّه است. قیام للَّه معرفت‌اللَّه مى‏آورد.

قیام للَّه فدایى براى اللَّه مى‏آورد. قیام للَّه فداکارى براى اسلام مى‏آورد. همه چیز در این قیام للَّه است و لهذا تنها موعظه‏اى که انتخاب کرده خداى تبارک و تعالى از بین موعظه‏ها همین موعظه است که «انْ تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى».‏ اجتماعى و انفرادى قیام للَّه بکنید. انفرادى براى وصول به معرفت اللَّه، اجتماعى براى وصول به مقاصد اللَّه. و من امیدوارم خداى تبارک و تعالى به ما و شما و به همه ملت‏ها توفیق عنایت کند که این راه را برویم و براى خدا کارها را انجام بدهیم.

«قُل انَّما اعِظُکمْ بواحِدَةٍ انْ تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى‏ و فُرادى‏». خداى تبارک و تعالى در این آیه مى‏فرماید که یک موعظه، فقط من یک موعظه به شما مى‏کنم ـ یک موعظه‏اى که واعظش خداست و آورنده موعظه پیغمبر اکرم است و مى‏فرماید فقط یک موعظه است، این موعظه باید اهمیتش خیلى زیاد باشد که با این تعبیر مى‏فرماید. آن موعظه این است که «ان تقوموا للَّه مثنى و فرادى»؛ اینکه قیام کنید براى خدا، براى اقامه حق قیام کنید. (امام خمینی، 1379: ‏5 / 35 و 18 / 126)

پس، قیام لله دارای آثار علمی و عملی فراوانی در سلوک فردی و اجتماعی است که عرفان جامع فرد و جامعه، سلوک و سیاست یا سجاده و سنگر بر آن استوار شده است.

ب) قرآن‌محوری

مسئله بعثت، تحول علمی عرفانی در عالم ایجاد کرد که فلسفه خشک یونانی را که یونانی‌ها ایجاد کرده بودند ـ و ارزش هم داشت و دارد ـ به یک عرفان عینی و یک شهود واقعی برای ارباب شهود مبدل کرد. (امام‌خمینی، 1367: 22)

ج) فطرت‌گرایی

عرفان امام، مبتنی بر فطرت اصیل انسان در حدوث و بقا بود؛ عرفان فطرت‌پذیر که عامل تعالی و تکامل آدمیان خواهد بود. لذا دیگاه امام چنین بود:

یکی از فطرت‌هایی که همه انسانها مخمر بر آن هستند ویک نفر در تمام عایله بشر پیدا نمی‌شود که بر خلاف آن باشد و هیچ یک از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالک و غیر آن، آن را تغییر نمی‌دهد و در آن خلل وارد نمی آورد، فطرت عشق به کمال است؛ که اگر در تمام دوره‌های زندگانی بشر قدم زنی… این عشق و محبت را در خمیره او می‌یابی و قلب او را متوجه کمال می‌بینی… اگر چه در تشخیص کمال و آن که کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست، مردم کمال اختلاف را دارند. (امام خمینی، 1382: 186)

خدای تعالی در قرآن کریم می فرمایند: «فِطْرَتَ اللّه‌ِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبْد‌ِیلَ لِخَلْق‌ِ اللّه‌ِ؛ فطرت الهی که خداوند خلق را بر آن آفریده، دگرگونی پذیرنیست.» (روم / 30) انسان دارای فطرتی فناناپذیر و تبدیل نابردار است که فطرت او پایا و ماناست.

پایداری و ماندگاری فطرت، مبنای پایداری ارزش‌های معنوی مربوط به فطرت است که ریشه تمام آنها (توحید و الوهیت) است. آری آدمیان بر فطرت توحید خلق شدند. به تعبیر امام:

فطرت توحیدی در مقامات سه گانه است: واگذاشتن تعینات و بازگرداندن همه چیز به او، اسقاط اضافات حتی اضافات اسمائی و فنا و محو جملگی در او. و آن که بدین مقام نایل نگردد، هموست که خارج از فطرت ربانی و خائن به امانت الهی و سرا پا جهل به مقام ربوبیت و سراسر ظلم به حضرت احدیت است». (امام خمینی، 1382: 127 و 185 ـ 180؛ 1377: 23، 45 و 80 ـ 68)

براساس دیدگاه امام خمینی، امکان ندارد انسان به غیر کمال مطلق توجه کند و دل ببندد.

همه جانها و دلها به سوی اویند و جز او نجویند و نخواهند جست. همه ثناگوی اویند و ثنای دیگری نتوانند کرد. ثنای هر چیز ثنای اوست؛ اگر چه ثناگو تا در حجاب است، گمان کند ثنای دیگری را می گوید. (امام خمینی، 1380: 13 و 60 ـ 51)

چنانکه معتقدند:

این نور فطرت، ما را هدایت کرد به این که تمام قلوب سلسله بشر، از قاره‌نشینان اقصی بلاد آفریقا تا اهل ممالک متمدنه عالم و از طبیعیین و مادیین گرفته تا اهل ملل و نحل، بالفطره شطر قلوبشان متوجه به کمالی است که نقصی ندارد… تمام موجودات و عایله بشری با زبان فصیح یکدل و یک جهت گویند ما عاشق کمال مطلق هستیم، ما حب به جمال و جلال مطلق داریم، ما طالب قدرت مطلقه و علم مطلق هستیم. (امام خمینی، 1378: 68 و91؛ 1380: 280)

ایشان در مورد مصادیق گرایشات فطری نوشته است:

عشق به کمال مطلق، عشق به علم مطلق و قدرت مطلق و حیات مطلقه و ارادۀ مطلقه و غیر ذلک از اوصاف جمال و جلال، در فطرت تمام عائله بشر است، گرچه در مدارج و مراتب فرق داشته باشند … . (امام خمینی، 1377: 80)

انسان دارای دو فطرت است: یکى اصلى و دیگر تبعى، که این دو فطرت، براق سیر و رفرف عروج او اس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *