نمی‌خواهیم مقلد باشیم

نمی‌خواهیم مقلد باشیم
تدوین مبانی علمی، فلسفی و معرفتی علوم انسانی می‌تواند رویكرد مشتركی را ایجاد كند و بنیاد و ریشه‌ای را به لحاظ فكری و اندیشه‌ای شكل بدهد كه براساس آن، تحول در علوم انسانی بتواند شكل بگیرد. یعنی ما بر مبنای بنیاد و ریشه‌های فلسفی خودمان بتوانیم وارد این موضوع بشویم.

نمی‌خواهیم مقلد باشیم
حمید طالب‌زاده
 
تدوین مبانی علمی، فلسفی و معرفتی علوم انسانی می‌تواند رویكرد مشتركی را ایجاد كند و بنیاد و ریشه‌ای را به لحاظ فكری و اندیشه‌ای شكل بدهد كه براساس آن، تحول در علوم انسانی بتواند شكل بگیرد. یعنی ما بر مبنای بنیاد و ریشه‌های فلسفی خودمان بتوانیم وارد این موضوع بشویم.

جهان نیوز – دكتر حمید طالب‌زاده*: آن‌چه كه از سخنان رهبر انقلاب اسلامی درباره‌ی مسأله‌ی علوم انسانی برداشت می‌شود این است كه ایشان علوم انسانی موجود را نفی نمی‌كنند بلكه تأكید دارند كه ما می‌خواهیم مقلد نباشیم. اصل و جان كلام در این است كه ما مقلد نباشیم. به هر حال این علوم موجود چهارصد سال است كه شكل گرفته و تجربه شده است. الان وقتی صحبت از علم اقتصاد می‌كنیم، یعنی علمی كه چند صد سال از قدمت آن می‌گذرد و بحث‌ها و نظریه‌های مختلفی در آن آمده و شكل پیدا كرده است و با علومی چون علم آمار و علم ریاضی تركیب شده است. مبتنی بر آن، سازوكارهای اجرایی و دولتی نیز به‌وجود آمده است. واضح است كه نمی‌توان همه‌ی این دستاوردهای بشری را كنار گذاشت. منتها باید ببینیم كه مشكلات و معایب نظریه‌های موجود علم اقتصاد در كجاها است. چه جاهایی از آن با مبانی ملی و اسلامی ما در تناقض است و بعد آن‌ها را اصلاح و برطرف كنیم. ببینیم چطور می‌شود كه ما این اقتصاد جامعه‌ی خودمان را به شكلی نظم دهیم كه آخر آن تبلیغ ربا نشود. والّا اگر بگوییم كلاً این علم اقتصاد را می‌گذاریم كنار و خودمان مجدداً می‌خواهیم علمی به نام اقتصاد تولید كنیم، آن وقت تعامل ما با جهان دچار مشكل خواهد شد. در علوم جامعه‌شناسی، روانشناسی، سیاست و حقوق هم همین‌طور است.

بنابراین ما باید نوآوری كنیم و به مقام استادی برسیم. این جان كلام است. این دقیقاً همان كاری است كه اندیشمندان و دانشمندان اسلامی در دوره‌ی «عصر طلایی» انجام دادند. مثلاً ابن‌سینا طب جالینوسی خواند، طبی كه برای یونان است. او به‌طور كامل طب جالینوسی را فرا گرفت اما وقتی كتاب قانون را ‌نوشت، خیلی فراتر از طب جالینوس و سایر اطبا رفت تا جایی كه كتاب وی تا قرن ۱۷ میلادی، كتاب درسی دانشگاه‌های اروپایی بود. این درست همان علم اسلامی است كه در وجود و اندیشه‌ی یك دانشمند اسلامی پرورش پیدا كرده و حالا میوه‌هایی داده است كه آن‌قدر این میوه‌ها شیرین و خوش‌طعم و مغزی هستند كه همه دوست دارند از آن میل كنند.
 
* نظریه بومی باید قابل عرضه به دنیا باشد

ما اگر بتوانیم در علوم انسانی، علم و نظریه‌ای تولید كنیم كه وقتی دانشمندی غیر ایرانی هم آن را دید بگوید چه نظریه‌ی بدیع و جامع و كاملی است، آن وقت می‌توانیم بگوییم به نقطه‌ی مطلوب خودمان رسیده‌ایم. به دیگر سخن، نظریه باید توانایی عرضه در سطح بین‌المللی را داشته باشد. اصلاً می‌توان گفت روح تحول در علوم انسانی پدیدآمدن یك دانش و نظم جدیدی است كه آن حقیقت تحول در آن رخ داده باشد و همان طور كه می‌گویید بشود «علم بومی» و نظریه‌های بومی.
 
این موضوع مستلزم آن است كه ما دانشمندانی در رشته‌های مختلف علوم انسانی داشته باشیم كه اولاً بر علم روز احاطه‌ی كامل داشته باشند؛ یعنی بر نظریه‌ها و رهیافت‌های جدید علوم احاطه‌ی كامل داشته باشند. ثانیاً این‌كه باید انس و آشنایی عمیقی نیز با معارف اسلامی داشته باشند. یعنی معارف اسلامی با فكر و وجود این شخص عجین شده باشد، نه این‌كه صرفاً سه، چهار كتاب اسلامی خوانده باشند.

با این دو شاحص معلوم است كه افراد كمی پیدا خواهید كرد. اصل موضوع تحول علوم انسانی هم در همین است كه كم‌كم اساتید و دانشمندانی در حوزه‌های پژوهشی دانشگاهی و حوزوی پرورش پیدا كنند كه از یك طرف پای راسخی در معارف الهی داشته باشند و از طرف دیگر پای راسخی در علوم جدید. آن وقت ممكن است در چنین افرادی جرقه‌هایی بخورد و آن جرقه‌ها منجر شود به تولید نظریه‌های بومی و اسلامی. البته كار دشواری است و ممكن است چند دهه طول بكشد.
 
* این جمله امام(ره) مورد توجه قرار نگرفت

حضرت امام رحمةالله‌علیه در یكی از دیدارهایی كه با اعضای ستاد انقلاب فرهنگی داشتند، جمله‌ی بسیار مهمی را فرمودند كه آن خط سیر تمام فعالیت‌های آینده‌ی شورا را نیز معین می‌كرد. آن جمله‌ی مهم (نقل به مضمون) این بود كه تمام مقصود ما از انقلاب فرهنگی این است كه ما بفهمیم این علوم طبیعی و این علومی كه در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود، فقط یك برگ از دفتر عالم تكوین است، یك برگ از جهان خلقت است، نه این‌كه آن چیزهایی كه در این دانشگاه‌ها تدریس می‌شود تمام واقعیات جهان باشد.
 
این جمله به این معنا است كه ما باید یك نگاه معنوی به عالم ایجاد كنیم؛ چه در استاد، چه در دانشجو، چه در دانشگاه و چه در سطوح تعلیم و تربیت دانشگاهی و با آن نگاه معنوی، علوم دانشگاهی تدریس و تعلیم داده شوند تا مقدمه‌ای شوند برای به‌وجود آمدن نگاه معنوی در عرصه‌ی علم و دانش و جهان‌بینی. اما با وجود فعالیت‌هایی دراین زمینه، هنوز نتوانسته‌ایم به آن نقطه‌ی ایده‌آل دست یابیم؛ چرا؟
 
در این فعالیت‌ها یك گره‌ای وجود دارد. ببینید اگر اساتیدی مثلاً در حوزه‌ی تعلیم و تربیت اسلامی، اقتصاد اسلامی، سیاست اسلامی و غیره كتابی بنویسند، این كتاب‌ها حتی اگر خیلی خوب هم باشند، باز هم این پایان كار نیست. بلكه این‌ها باید به شكل مطلوب و پسندیده‌ای وارد حوزه‌های دانشگاهی شوند و اساتید آن رشته‌ها، با نظر مقبول به این كتاب‌ها نگاه كنند. بعد از این‌كه اساتید این كتاب‌ها را قبول كردند، كم‌كم آن را وارد متن تدریسی و آموزشی خودشان كنند و دانشجویان را با آن آشنا كنند و این‌گونه فضای تحول علوم رقم بخورد.
 
* به رویكرد مشتركی درباره تحول علوم انسانی نیازمندیم

اما الزاماتی برای تحول در علوم انسانی وجود دارد. اول این‌كه باید دست‌اندركاران اجرای آموزش و پژوهش و تعلیم و تربیت در دانشگاه‌ها باورشان بشود كه ما نیازمند این تحول هستیم. همه باید برای این تحول هم‌صدا و هم‌نوا شوند و دیگر كسی ساز مخالف نزند كه تحول یعنی چه و چه نیازی به آن هست و مگر همین علوم ترجمه‌شده چه اشكالی دارد و امثالهم. تا وقتی چنین تفكراتی باشد به جایی نمی‌رسیم. بنابراین اول باید یك وفاق و هم‌صدایی در جامعه‌ی دانشگاهی و از آن مهم‌تر در وزارت علوم شكل بگیرد. البته الحمدالله این موضوع تا حد زیادی انجام شده و این ادبیات، حالت مشترك پیدا كرده است.

الزام دوم این است كه باید به یك دیدگاه و رویكرد مشترك در این موضوع برسیم. یعنی وقتی می‌گوییم «تحول در علوم انسانی» این‌طور نباشد كه هر كسی بنا به ذوق و فكر خودش تعریفی از موضوع داشته باشد. كاری كه در حال حاضر شورای تحول انجام می‌دهد، این است كه افراد و گروه‌ها را به سمت اتخاذ آن دیدگاه و رویكرد مشترك سوق دهد. الان تقریباً همه‌ی افراد بر این باورند كه علوم انسانی تا وقتی ترجمه‌ای باشد برای مشكلات جامعه ما نمی‌تواند كارساز و كارآمد باشد. ما در رویكرد علوم انسانی باید به این سمت برویم كه چنین دیدگاه مشتركی یعنی بومی‌كردن این علوم و ارتباط این علوم با نیازهای مردم مسلمان و انقلابی و ایرانی به‌وجود بیاید.
 
تدوین مبانی علمی، فلسفی و معرفتی علوم انسانی می‌تواند این جهت را تأمین ‌كند و بنیاد و ریشه‌ای را به لحاظ فكری و اندیشه‌ای شكل بدهد كه براساس آن، تحول در علوم انسانی بتواند شكل بگیرد. یعنی ما بر مبنای بنیاد و ریشه‌های فلسفی خودمان بتوانیم وارد این موضوع بشویم و مباحث علوم انسانی متصل شود به ریشه‌ی خودش كه آن ریشه قطعاً مباحث فلسفی و معرفتی است.
 
مسأله‌ی دیگر سازوكاری است كه الان در فضای اجرایی كشور وجود دارد. این سازوكار آمادگی چندانی برای چنین تحولی ندارد؛ چراكه برای كارهای روزمره به‌وجود آمده است. بنابراین نه بودجه‌ای برای این كارها اختصاص پیدا می‌كند نه شاید آن‌هایی كه بودجه می‌نویسند اهمیت زیادی برای این كارها قائل باشند. در چند سال اخیر ما نتوانستیم هیچ بودجه‌ی مستقلی را برای این كار دریافت كنیم و اگر مساعدت‌های دبیرخانه‌ی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی نبود، هیچ قدمی نمی‌توانستیم برداریم.
 
* تحول در علوم انسانی، تحقیر دانشگاهیان نیست

مسأله‌ی بعدی این است كه دانشجویان و افرادی كه این رشته‌ها را می‌خوانند باید این حس به آن‌ها منتقل شود كه این تحول به رشد خود آن‌ها كمك می‌كند. الان وقتی صحبت از تحول می‌شود دانشجویان رشته‌ی علوم انسانی می‌گویند مگر ما چه ایرادی داریم كه باید كار ما تحول پیدا كند؟ یعنی یك جور حس تحقیر به این دانشجویان القا می‌شود كه شما مشكل دارید و ما هم می‌خواهیم شما را درست كنیم. این یك مانع بزرگ ذهنی است كه باید هم در دانشجو برطرف شود و هم در استادی كه قرار است دانشجویان را در آن مسیر رهنمون كند. باید به‌صورت منطقی و عقلانی به دانشجو فهماند كه بعضی از این دروسی كه تو می‌خوانی متعلق به سی، چهل سال پیش است و با این‌كه این همه تحولات عظیم در طول این مدت در حوزه‌ی علوم انسانی به‌وجود آمده، سرفصل‌های دانشگاهی تو تغییر نكرده است. بنابراین این تحول كمك زیادی به رشد مادی و معنوی خودت خواهد كرد.
* دانشیار گروه فلسفه دانشگاه تهران و دبیر «شورای تحول و ارتقای علوم انسانی»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *