خوارى و بى آبروئى مرد طمع كار
بهلول دانشمند برجستهاى كه براى حفظ جانش از جنايتكارى مأموران بنى عباس خود را به ديوانگى زده بود، آنچه پول از مخارجش زياد مى آمد در گوشه ى خرابهاى زير خاك پنهان مىكرد تا پولها به سيصد درهم رسيد.
يك روز ده درهم زياده از مخارجش را برداشته به طرف خرابه رفت تا ضميمهى پولهايش كند، مرد كاسبى در همسايگى آن خرابه از جريان آگاه شد، همين كه بهلول پول را پنهان كرد و از خرابه دور شد، آن مرد وارد خرابه شد و پولها را از زير خاك بيرون آورده و از آنجا دور شد، تا آن را به اموال خود، ضميمه كند.
بهلول پس از چند روز به خرابه آمد تا به پول خود سركشى كند، هنگامى كه خاك را كنار زد اثرى از پول خود نديد، فهميد كه دستبرد به پول كار همان كاسب همسايه است، بهلول نزد مرد كاسب آمد و گفت: من خواهشى دارم و مىخواهم به شما زحمتى بدهم و آن اين است كه مىخواهم پولهائى را كه در مكانهاى مختلف پنهان كردهام جمع زده و نتيجهى آن را برايم بگوئى، زيرا نظرم اين است كه تمام آنها را از مكانهاى متفرق بردارم و در جائى كه مقدار سيصد درهم پنهان نمودهام قرار دهم زيرا محل سيصد درهم از مكانهاى ديگر امنتر است.
كاسب بسيار خوشحال شد! و حاضر شد پولهاى بهلول را جمع بزند، بهلول يك يك پساندازهاى خيالى را با نام محلهايش مىگفت و كاسب جمع مىزد تا مجموع آنها به سه هزار درهم رسيد، در اين هنگام از جاى برخاسته و از كاسب خداحافظى كرد و رفت مرد كاسب پيش خود گفت چه خوب است سيصد درهم را به محلش بازگردانم تا سه هزار درهم تجميع شده را به دست آورم، لذا آن را به همان محل بازگردانيد.
بهلول پس از چند روز ديگر به خرابه آمد و سيصد درهم را يافت، پولها را برداشت و به جاى آن غايط كرد و روى آن خاك ريخت و از خرابه خارج شد، مرد كاسب كه در كمين بهلول بود و چشم به سه هزار درهم داشت پس از خروج بهلول به خرابه رفت و همين كه خاك را كنار زد دستش در كثافات فرو رفت. بسيار دچار حسرت شد و به زيركى و نقشهى بهلول آگاهى يافت.
بهلول پس از چند روز ديگر نزد كاسب آمد و گفت: خواهش مىكنم اين چند رقم جديد را براى من حساب كنى و شروع به گفتن كرد، هشتاد درهم به اضافهى پنجاه درهم، به علاوه صد درهم و آنگاه پس از ذكر چند رقم گفت: مجموع اين مبلغ را به بوى بدى كه از كف دستت استشمام مىكنى بيفزاى سپس ببين چقدر مىشود؟! اين را گفت و پا به فرار گذاشت، كاسب به تعقيب او برخاست ولى به وى نرسيد و جز ذلت و شرمسارى و اندوه تأسف كه محصول تلخ طمع او بود برايش باقى نماند!!
اى كاش حريصان و طمعكاران از كسانى كه پيش از آنان بودند و اينان آنان را مىشناختند كه عمرى را با حرص و طمع ثروت كلان اندوختند و بدون اين كه كارى براى آخرت خود انجام دهند ثروت را به وارثان بىتقوا و كم تقواى خود واگذاشتند و مردند و به زير خاك رفتند عبرت مىگرفتند!
پایگاه عرفان